کتاب و کتاب خوانی

اومدیم تا کتاب معرفی کنیم و درباره ی دنیای کتاب صحبت کنیم

کتاب و کتاب خوانی

اومدیم تا کتاب معرفی کنیم و درباره ی دنیای کتاب صحبت کنیم

به شما کتاب معرفی میشه و کتاب های خوب خواندنی رو براتون گلچین می کنیم همچنین درباره ی نویسنده ها و نویسندگی هم با هم تبادل نظر می کنیم.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هلن کلر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مختصری از بیوگرافی برخی از زنان مشهور و تاثیر گذار جهان

 

آدا لاولیس

 

 

آدا اولیس


ریاضیدان روزی روزگاری، دختری بود به نام آدا که عاشق ماشین ها و ایده پرواز کردن بود. آدا به مطالعه و تحقیق راجع به پرنده ها پرداخت تا تعادل متناسب بین وزن بال و بدن پرنده را کشف کند. او مواد و نقشه های متفاوت را آزمایش کرد. آدا هیچ گاه قصد نداشت مثل یک پرنده در آسمان پرواز کند و اوج بگیرد، اما کتابی زیبا و پر از نقاشی به نام پرواز شناسی خلق و تمام یافته هایش را در آن کتاب ثبت کرد. شبی آدا به مهمانی رفت و در آنجا با ریاضیدانی پیر و ترش رو به نام چارلز بابیج" آشنا شد. آدا خودش ریاضیدانی برجسته بود و آن دو به سرعت به دوستانی صمیمی تبدیل شدند. خرید کتاب دختران جسور...

چارلز از آدا دعوت کرد تا از دستگاهی که خودش اختراع کرده بود، دیدن کند. چارلز نام آن را دستگاه تفاضلی گذاشته بود. این دستگاه می توانست به طور خودکار اعداد را کم و زیاد کند؛ کاری که پیش از این هیچ کس انجام نداده بود. آدا که کاملا درگیر این موضوع شده بود، گفت: «چی میشد اگه میتونستیم دستگاهی اختراع کنیم که قادر به انجام محاسبات پیچیده تری باشه؟» سپس آدا و چارلز هیجان زده شروع به کار کردند. دستگاه خیلی بزرگی بود که نیاز به ماشین بخار عظیمی داشت. آدا حتى می خواست از این هم جلوتر برود: «چی میشد اگه این دستگاه می تونست آهنگ پخش کنه و به جز اعداد، حروف رو هم نشون بده؟»  او درواقع داشت رایانه ای را توصیف می کرد، خیلی قبل از آنکه کامپیوترهای مدرن ساخته شوند! آدا اولین برنامه کامپیوتری تاریخ را نوشت. خرید کتب علمی و بیوگرافی ...

 

امیلیا ارهارت

 

امیلیا ارهارت

 

روزی روزگاری، دختری به نام امیلیا پول زیادی پس انداز کرد تا هواپیمایی زردرنگ بخرد. او اسم هواپیمایش را قناری گذاشت. چند سال بعد، امیلیا نخستین زنی شد که توانست به تنهایی بر فراز اقیانوس اطلس پرواز کند و این پرواز خطرناکی بود. هواپیمای کوچک او دائما دستخوش باد و طوفان های قدرتمند میشد و امیلیا با نوشیدن آب گوجه فرنگی بانی خودش را سیر نگه داشت و به مسیرش ادامه داد. بعد از تقریبا پانزده ساعت، او در مزرعه ای در ایرلند شمالی فرود آمد و گاوها را غافل گیر کرد! مزرعه دار از او پرسید: «از راه دوری اومدی؟» امیلیا خندید و گفت: «آره، مستقیم از آمریکا »


امیلیا عاشق پرواز کردن بود و دلش می خواست کارهایی انجام دهد که کسی تا به حال انجام نداده بود. بزرگترین چالش او پرواز دور دنیا به عنوان یک زن بود. امیلیا فقط می توانست کیف کوچکی همراه خودش ببرد؛ زیرا سوخت موردنیاز سفر همه فضای هواپیما را اشغال می کرد. پرواز طولانی او خوب پیش نرفت. قرار بود در جزیره کوچک هاولنده فرود بیاید، اما هیچ گاه به آن جزیره نرسید. در آخرین پیام مخابره شده، امیلیا گفته بود که در حال پرواز میان ابرهاست و سوخت کمی دارد. هواپیمای او جایی در اقیانوس آرام ناپدید شد و هرگز پیدا نشد. او قبل از رفتنش نوشته بود: «من کاملا از خطرات آگاه هستم، اما می خواهم این کار را انجام بدهم؛ چون دوست دارم انجام شود!» «زنان باید توان خود را برای انجام کارهایی که تابه حال مردها برایش تلاش کرده اند، به کار بگیرند. حتی اگر موفق نشدند، شکست آنها باید چالشی برای زنان دیگر باشد.»

 

ملاله یوسف زی

 

 

ملاله یوسف زی 

 

فعال مدنی یکی بود یکی نبود. دختری بود به نام ملاله که عاشق مدرسه بود. ملاله در منطقه ای آرام در پاکستان به نام درۂ سوات زندگی می کرد. یک روز گروهی از مردان مسلح به نام طالبان کنترل آنجا را به دست گرفتند. آنها مردم را با سلاحهایشان می ترساندند. طالبان مدرسه رفتن را برای دختران ممنوع کرده بود. بسیاری از مردم مخالف این قانون بودند؛ اما با وجود این فکر می کردند دخترانشان در خانه امنیت بیشتری خواهند داشت. . ملاله با خودش فکر کرد که این قانون ابدأ عادلانه نیست. به همین علت مطالبی در مورد آن نوشت و در اینترنت منتشر کرد.

او یک بار در تلویزیون گفت: «تحصیلات به زنان قدرت میدهد. طالبان مدارس را تعطیل می کنند؛ چون نمی خواهند زنان قوی شوند.» چند روز بعد، او مثل همیشه سوار اتوبوس مدرسه شد که ناگهان دو مرد طالبانی اتوبوس را متوقف کردند و فریاد زدند: «ملاله کدام یک از شماست؟» وقتی دوستان ملاله وحشت زده به او نگاه کردند، مردان طالبانی شروع به تیراندازی کردند. سر ملاله بر اثر این تیراندازی آسیب دید، اما به سرعت به بیمارستان منتقل شد و زنده ماند. هزاران کودک برای او کارتهای محبت آمیز فرستادند و ملاله زودتر از اینکه کسی تصورش را بکند، بهبود یافت. او می گفت: «آنها فکر می کردند با این گلوله ها می توانند ما را ساکت کنند، اما شکست خوردند. بگذارید کتاب ها و قلم هایمان را برداریم. آنها قوی ترین سلاحهای ما هستند؛ یک کودک، یک معلم، یک کتاب و یک قلم. ما با این ها می توانیم جهان را دگرگون کنیم.» ملاله جوان ترین فردی است که موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شده است.

 

 

 

هلن کلر

 

 

هلن کلر 

 

فعال مدنی یکی بود یکی نبود. دختری به نام هلن بود که به علت تحمل تب بسیار سخت، شنوایی و بینایی اش را از دست داده بود. او عادت داشت با ناامیدی و عصبانیت روی زمین دراز بکشد و به همه چیز لگد بزند و جیغ بکشد. یک روز مادر هلن او را به مدرسه مخصوص نابینایان برد. معلم توانا و خوش ذوقی به اسم آنه سالیوان ۲ با آنها ملاقات کرد و تصمیم گرفت که به هلن کوچک، صحبت کردن یاد بدهد. آنه با خودش فکر می کرد: «چه طور میشه به کسی کلمه عروسک را یاد داد، زمانی که چشم هاش نمیتونه عروسک رو ببینه؟ چه طور میتونه بگه آب، وقتی تابه حال این کلمه رو از زبون کسی نشنیده؟» آنه متوجه شد که باید از حس لامسه هلن استفاده کند. او انگشت های هلن را زیر آب گرفت و کلمه آب را روی دستش هجی کرد.

بعد، در حالی که هلن عروسک مورد علاقه اش را بغل کرده بود، کلمه عروسک را برایش هجی کرد. هلن فهمید که کلمات متفاوت برای چیزهای متفاوت به کار می روند! او انگشتهایش را روی لبهای آنه می گذاشت و تلفظ کلمات را از لرزش لبهای آنه متوجه میشد. طولی نکشید که هلن کم کم تلفظ و بیان کلمات را یاد گرفت. دفعات اول او با صدای خیلی بلندی صحبت می کرد. او یاد گرفت که با حرکت دادن انگشتانش روی نقطه ها خط بریل را بخواند. او حتی زبان های مختلفی مانند فرانسه، آلمانی، لاتین و یونانی را فراگرفت. هلن در دفاع از حقوق افرادی که ناتوانی جسمی دارند، سخنرانیهای زیادی کرد و همراه معلم فوق العاده و سگ محبوبش به کل دنیا سفر کرد. او برای بیان احساساتش نیازی به کلمات نداشت، وقتی می توانست همه را در آغوش بگیرد.

 

 

baratbooks.ir/منبع

  • علی ایمانی